جدول جو
جدول جو

معنی گلی کاچ - جستجوی لغت در جدول جو

گلی کاچ
دو قطعه چوب کوتاه و بلند مربوط به بازی الک دولک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گْلی / گِ)
میشل ایوانویچ (1803- 1857 میلادی). مؤسس مدرسه موسیقی مدرن روس، متولد در نووسپاس کواا. اپرای زندگی تزار از ساخته های او است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آلوکک. الیکک. آلبالوی جنگلی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به الیکک شود
لغت نامه دهخدا
(گُ ئی یِ)
ده کوچکی است از دهستان ای تیوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 45هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 4هزارگزی باختر راه شوسۀ مسجدسلیمان به هفتگل واقع و دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 100هزارگزی جنوب راه شوسۀ ازنا به درود واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 300 تن است. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گْلی / گِ کُ)
اجسامی که به نام اپوکسی معروفند در نتیجه جذب آب گلی کل تولید می کنند. گلی کلها در شرایط مخصوصی بی آب می شوند و آلدئید، ستن و گاهی اکسید دتیلن تولید کنند. رجوع به روش تهیۀ مواد آلی تألیف صفوی ص 172 صص 394- 397 شود
لغت نامه دهخدا
(گْلی / گِ کُ)
مجسمه ساز مشهور یونان قدیم که مجسمۀ معروف هرکول را ساخته است
لغت نامه دهخدا
تصویری از الی کاک
تصویر الی کاک
آلوکک
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
آروغ، بادگلو
فرهنگ گویش مازندرانی
ال برشته، ال
فرهنگ گویش مازندرانی
تاس گلی، تاس سفالی کاسه سفالی
فرهنگ گویش مازندرانی
گیلاس وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
کاسه ی گلی
فرهنگ گویش مازندرانی
دو قطعه چوب کوتاه و بلند مربوط به بازی الک دولک
فرهنگ گویش مازندرانی
قلع کننده، سفیدگر
فرهنگ گویش مازندرانی
گل نشکفته ی پنبه، غوزه ی پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی